|
صفحه صفحه ذهنم را ورق میزنم
آرام آرام ، نزدیک و نزدیکتر
چه دل نشین بر خیالم مینشیند
لحن کلامت را میگویم …
طنین صدایت حریر نازک احساس را تکان میدهد
و خاطره فوران میکند …
تصویر روزهای باهم بودنمان زنجیروار
ازنگاهمان میگذرد
پس از ان ،
روزهای سرد
روزهایی که قامتم زیر فشار بیرحم سرنوشت شکست
و نگاهم به تماشای نقاشی ویرانی نشست …
.
.
![]() نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |